زندگی... جیره مختصری است،مثل یک فنجان چای، وکنارش عشق است،مثل یک حبۂ قند،زندگی راباعشق، نوش جان بایدکرد."سهراب سپهری "سهراب سپهری :زندگی رسم خویشاوندی استزندگی بال و پری دارد, با وسعت مرگپرسشی دارد اندازه ی عشقزندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برودزندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر د, ...ادامه مطلب
گفتمش :ـ «شیرین ترین آواز چیست؟ »چشم غمگینش بهرویم خیره ماند،قطرهقطره اشکش از مژگان چکید،لرزه افتادش به گیسوی بلند،زیر لب، غمناک خواند:ـ «نالۀ زنجیرها بر دست من!»گفتمش :ـ «آنگه که از هم بگسلند . . .», ...ادامه مطلب
تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد زندگی درد قشنگیست که جریان دارد زندگی درد قشنگیست ، به جز شبهایش!که بدون تو فقط خوابِ پریشان دارد یک نفر نیست تو را قسمت من گرداند؟! کار خیر است اگر این شهر مسلم, ...ادامه مطلب
می چرخم از دلتنگی ات، دور اُتاقم را آیا شود، فالی زنی ،گیری سُراغم را من مانده ام با یک بغل احساس شیدایی عاشق شدم ، ثابت کنم ، این عشق داغم را یوسف شدی ، درخلوتِ دیدار تو باید پاره کنم ، پیـــــــ, ...ادامه مطلب
همچو طاعونی که در دلها سرایت می کنی با سلاح سرد چشمانت جنایت می کنی هر کجا پا می گذاری فتنه بر پا می شودعالمی را با نگاهی مبتلایت می کنی عطر گیسویت نماز شیخ شهرم را شکستقبله را هم ، هم مسیر چشم ه, ...ادامه مطلب
جانا بیار باده که ایام میرود تلخی غم به لذت آن جام میرود جامی که عقل و روح حریف و جلیس اوست نی نفس کوردل که سوی دام میرود با جام آتشین چو تو از در درآمدی وسواس و غم چو دود سوی بام میرود گر, ...ادامه مطلب
بلدم ناز کشیدن، بلدی ناز کنی؟بلدی حال دلم را تو کمی ساز کنی؟ بلدی کف بزنی، ساز و نی و دف بزنی؟چو قناری بلدی چهچه و آواز کنی؟ به دلم می کشم از طرحِ نگاهت غزلیبلدی با نگهت در دلم اعجاز کنی؟ غزلی از ت, ...ادامه مطلب
من از عهد آدم تو را دوست دارم از آغاز عالم تو را دوست دارم چه شبها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم نم: تو را دوست دارم نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی! من ای حس مبهم تو را دوست دارم سلامی صمیم, ...ادامه مطلب
از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریمنه طاقت خاموشی ، نه میل سخن داریم آوار پریشانیست ، رو سوی چه بگریزیم ؟هنگامۀ حیرانیست ، خود را به که بسپاریم ؟ تشویش هزار «آیا» ، وسواس هزار «اما» ،کوریم و ن, ...ادامه مطلب
من اگر ساز کنم, حاضری آواز کنی ؟غزلی خوانی و چون نغمهٔ دل بازکنی بلدم ناز خریدن, بلدی ناز کنی ؟یا نشینی به ببرم, شعرنو آغازکنی؟ بلدم راز نگهدار شوم, راز بگوبلدی راز نگهداری و دمساز کنی ؟ بلدم , ...ادامه مطلب
سالیانی بیسبب از عشق پروا کرده بودمعاشقت بودم، ولی بیهوده حاشا کرده بودم آرزوی روشنِ روی تورا هرروز دیدنبا زبان حاشا، ولی در دل تمنّا کرده بودم میشد از اوّل بگویم دوستت دارم، نگفتمحرف باید میزد, ...ادامه مطلب
بدهم تکیه به تو شانه شدن را بلدی؟ گرمی ثانیه ای خانه شدن را بلدی؟ تو که ویرانه کننده است غمت می دانمخوردن غصّه و ویرانه شدن را بلدی؟ آنقدر سوخته قلبم که قلم می سوزدشمع گریان شده، پروانه شدن را بلد, ...ادامه مطلب
عقیقه ام به نگاهت که از بلا بپرمتو آن بلای قشنگی که آمدی به سرم اسیر چشم تو مشروطه خواه لجبازمبه خاطر تو ز شاهی چه ساده میگذرم شبیه پنجره ای بسته رو به آزادیز هرچه آن ور دیوار هست بی خبرم نصیب, ...ادامه مطلب
نیمه شب بود و غمی تازه نفس ره خوابم زد و ماندم بیدار . ریخت از پرتو لرزنده ی شمع سایه ی دسته گلی بر دیوار . همه گل بود ولی روح نداشت سایه ای مضطرب و لرزان بود چهره ای سرد و غم انگیز و سیاه گوئیا , ...ادامه مطلب
پیش من کام رقیب از لعل خندان می دهد از یکی جان می ستاند بر یکی جان می دهد می گشاید تا ز هم چشمان خواب آلوده را هر طرف بر قتل من از غمزه فرمان می دهد می کشد عشقم به میدانی که جان خسته را زخم مرهم, ...ادامه مطلب