بوی لعنت شده ات روی تنم جا مانده
یا نه بر بوی تنت این بدنم جا مانده
عطر تو، چنگ من و عادت پرخاشگری
این سه چیز از تو و فارغ شدنم جا مانده
گرگ خونین دهنی بر سر انگشت خودم
یوسفی در قفس پیرهنم جا مانده
غربتی داده به من محنت دوری که مپرس
کنج آغوش تو گویی وطنم جا مانده
هی نگو بعد تو آن آدم سابق بشوم
مزه ی سیب لبت در دهنم جا مانده
ما شدن حادثه ای نیست که از یاد رود
تو ندیدی که چه چیزی ز منم جا مانده
دود و خاکستر در باد و دم گرم شما
یادگاری که از آتش زدنم جا مانده !
شاعر:
عرفان پاکزاد
****
با تشکر از دوست عزیز:
برچسب : نویسنده : edonyaeshaeran7 بازدید : 217