نفسم گرفت ازین شب در این حصار بشکن..

ساخت وبلاگ

 

نفسم گرفت ازین شب در این حصار بشکن
در این حصار جادویی روزگار بشکن

 

چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون
به جنون صلابت صخره ی کوهسار بشکن

 

تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه
لب زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن

 

سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی؟
تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن

 

بسرای تا که هستی که سرودن است بودن
به ترنمی دژ وحشت این دیار بشکن

 

شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه
تو به آذرخشی این سایه ی دیوسار بشکن

 

ز برون کسی نیاید چو به یاری تو اینجا
تو ز خویشتن برون آ سپه تتار بشکن

 

شاعر: محمدرضا_شفیعی_کدکنی

 

****

همیشه بهترین اتفاقی باشین 

که با قلبتون منتظرشین

 

خدایا اینترم را نت بفرما!...
ما را در سایت خدایا اینترم را نت بفرما! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : edonyaeshaeran7 بازدید : 166 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 14:41