جانا بیار باده که ایام میرود تلخی غم به لذت آن جام میرود جامی که عقل و روح حریف و جلیس اوست نی نفس کوردل که سوی دام میرود با جام آتشین چو تو از در درآمدی وسواس و غم چو دود سوی بام میرود گر, ...ادامه مطلب
من از عهد آدم تو را دوست دارم از آغاز عالم تو را دوست دارم چه شبها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم نم: تو را دوست دارم نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی! من ای حس مبهم تو را دوست دارم سلامی صمیم, ...ادامه مطلب
از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریمنه طاقت خاموشی ، نه میل سخن داریم آوار پریشانیست ، رو سوی چه بگریزیم ؟هنگامۀ حیرانیست ، خود را به که بسپاریم ؟ تشویش هزار «آیا» ، وسواس هزار «اما» ،کوریم و ن, ...ادامه مطلب
من اگر ساز کنم, حاضری آواز کنی ؟غزلی خوانی و چون نغمهٔ دل بازکنی بلدم ناز خریدن, بلدی ناز کنی ؟یا نشینی به ببرم, شعرنو آغازکنی؟ بلدم راز نگهدار شوم, راز بگوبلدی راز نگهداری و دمساز کنی ؟ بلدم , ...ادامه مطلب
سالیانی بیسبب از عشق پروا کرده بودمعاشقت بودم، ولی بیهوده حاشا کرده بودم آرزوی روشنِ روی تورا هرروز دیدنبا زبان حاشا، ولی در دل تمنّا کرده بودم میشد از اوّل بگویم دوستت دارم، نگفتمحرف باید میزد, ...ادامه مطلب
نشود فاش کسی آنچه میان من و توستتا اشارات نظر نامه رسان من و توست گوش کن با لب خاموش سخن می گویمپاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندیدحالیا چشم جهانی نگران من و توست, ...ادامه مطلب
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدنمنم که دیده نیالودهام به بد دیدن وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیمکه در طریقت ما کافریست رنجیدن به پیر میکده گفتم که چیست راه نجاتبخواست جام می و گفت عیب پوشیدن , ...ادامه مطلب
پیش من کام رقیب از لعل خندان می دهد از یکی جان می ستاند بر یکی جان می دهد می گشاید تا ز هم چشمان خواب آلوده را هر طرف بر قتل من از غمزه فرمان می دهد می کشد عشقم به میدانی که جان خسته را زخم مرهم, ...ادامه مطلب
روز شادی است بیا تا همگان یار شویمدست با هم بدهیم و بر دلدار شویم چون در او دنگ شویم و همه یک رنگ شویمهمچنین رقص کنان جانب بازار شویم روز آن است که خوبان همه در رقص آیندما ببندیم دکانها همه بیکا, ...ادامه مطلب
نبودی مثل من سرگشته در امواج چشمانیکه حتی نوح ترسید از چنین سیل خروشانی نمی دانی چه دردی دارد از یار خودی خوردننخوردی مثل من از غیب هرگز تیرِ مژگانی به جرم بوسه ای رسوای عالم بودم اما حیف ...نشد, ...ادامه مطلب
تلخ کنی دهان من قند به دیگران دهی نم ندهی به کشت من آب به این و آن دهی جان منی و یار من دولت پایدار من باغ من و بهار من باغ مرا خزان دهی یا جهت ستیز من یا جهت گریز من وقت نبات ریز من وعده و امتح, ...ادامه مطلب
من به بعضی چهرهها چون زود عادت میکنمپیششان سر بر نمیآرم، رعایت میکنم همچنان که برگ خشکیده نماند بر درختمایهی رنج تو باشم رفع زحمت میکنم این دهانِ باز و چشم بیتحرّک را ببخشآن قدر جذّابی, ...ادامه مطلب
رفتی و دل را رها کردی ولی آزاد نهدستهایت رفت از دستم ولی از یاد نهلحظهی آخر شنیدی حرفهایم را ولیگفتنیها در نگاهم بود، در فریاد نهعشق دنیای مرا از من گرفت و دلخوشمزندگی را پای عشقت دادهام، بر, ...ادامه مطلب
تنهائی,,ام پُر میکند تنهائی,,ی من رابا غصههایم میکشم سیگارِ بهمن راتلخ است باور کن ز هضمش برنمیآییوقتی ببینی در لباسِ دوست؛ دشمن را« سهراب » را کُشتم ولی باور نمیکردماین زخمِ کاری میکشد روزی «, ...ادامه مطلب
بی تو از چهرهی پاییز،, غمانگیز,ترمچه بلاها که نیاورده جدایی به سرم مثل تنهایی یک کوچه در این شهر شلوغ دلخوشِ آمدن و رفتن یک رهگذرم بس که در حسرت پروازم و پرپر زدهامکورکورانه قفس ساختم از بال و , ...ادامه مطلب