من از عهد آدم تو را دوست دارم از آغاز عالم تو را دوست دارم چه شبها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم نم: تو را دوست دارم نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی! من ای حس مبهم تو را دوست دارم سلامی صمیم, ...ادامه مطلب
من اگر ساز کنم, حاضری آواز کنی ؟غزلی خوانی و چون نغمهٔ دل بازکنی بلدم ناز خریدن, بلدی ناز کنی ؟یا نشینی به ببرم, شعرنو آغازکنی؟ بلدم راز نگهدار شوم, راز بگوبلدی راز نگهداری و دمساز کنی ؟ بلدم , ...ادامه مطلب
" گلایه " تکه یخی که عاشق ابر عذاب می شودسر قرار عاشقی همیشه آب می شود به چشم فرش زیر پا سقف که مبتلا شودروز وصالشان کسی خانه خراب می شود کنار قله های غم نخوان برای سنگ هاکوه که بغض می کند سنگ ،, ...ادامه مطلب
نشود فاش کسی آنچه میان من و توستتا اشارات نظر نامه رسان من و توست گوش کن با لب خاموش سخن می گویمپاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندیدحالیا چشم جهانی نگران من و توست, ...ادامه مطلب
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدنمنم که دیده نیالودهام به بد دیدن وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیمکه در طریقت ما کافریست رنجیدن به پیر میکده گفتم که چیست راه نجاتبخواست جام می و گفت عیب پوشیدن , ...ادامه مطلب
پیش من کام رقیب از لعل خندان می دهد از یکی جان می ستاند بر یکی جان می دهد می گشاید تا ز هم چشمان خواب آلوده را هر طرف بر قتل من از غمزه فرمان می دهد می کشد عشقم به میدانی که جان خسته را زخم مرهم, ...ادامه مطلب
نبودی مثل من سرگشته در امواج چشمانیکه حتی نوح ترسید از چنین سیل خروشانی نمی دانی چه دردی دارد از یار خودی خوردننخوردی مثل من از غیب هرگز تیرِ مژگانی به جرم بوسه ای رسوای عالم بودم اما حیف ...نشد, ...ادامه مطلب
تلخ کنی دهان من قند به دیگران دهی نم ندهی به کشت من آب به این و آن دهی جان منی و یار من دولت پایدار من باغ من و بهار من باغ مرا خزان دهی یا جهت ستیز من یا جهت گریز من وقت نبات ریز من وعده و امتح, ...ادامه مطلب
رفتی و دل را رها کردی ولی آزاد نهدستهایت رفت از دستم ولی از یاد نهلحظهی آخر شنیدی حرفهایم را ولیگفتنیها در نگاهم بود، در فریاد نهعشق دنیای مرا از من گرفت و دلخوشمزندگی را پای عشقت دادهام، بر, ...ادامه مطلب
تنهائی,,ام پُر میکند تنهائی,,ی من رابا غصههایم میکشم سیگارِ بهمن راتلخ است باور کن ز هضمش برنمیآییوقتی ببینی در لباسِ دوست؛ دشمن را« سهراب » را کُشتم ولی باور نمیکردماین زخمِ کاری میکشد روزی «, ...ادامه مطلب
دیگر توان شعر گفتن هم ندارم آنقدر غم دارم که چیزی کم ندارم دل خسته ام از عکس ها و خاطراتت جز زخم عشقت بر تنم مرهم ندارم فرهاد بودم روزگاری درنگاهت حالا چو جمشیدم که جام جم ندارم آنقدر ویرانم که د, ...ادامه مطلب
من صبورم اما به خدا دست ِ خودم نیست اگر می رنجم یا اگر شادی زیبایِ تورا به غم ِغربت ِ چشمان ِ خودم می بندم من صبورم اما چه قدر با همه ی عاشقی ام محزونم و به یاد ِ همه ی خاطره های گل سرخ مث یک شبنم ِ افتاده زِغم مغمومم من صبورم اما بی دلیل از قفس ِ کهنه ی شب می ترسم بی دلیل از همه ی تیرگی رنگ غروب و چراغی که تورا از شب ِ متروک دلم دور کند من صبورم اما آه این بغض گران صبر چه می داند چیست ... شاعر: حمید مصدق **** با تشکر از دوست عزیز: мдjiD ××آریایــــــــیها×× , ...ادامه مطلب
من گرفتار ِ شبم در پی ماه آمده ام سیب را دست تو دیدم , به گناه آمده ام شب و گیسوی تو تا باز به هم پیوستند من به شبگردی این شهر ِ سیاه آمده ام شاعر: فریدون مشیری **** با تشکر از دوست عزیز: мдjiD ××آریایــــــــیها×× , ...ادامه مطلب
یخ کرده ام! اما نه از سوز زمستان! اما نه از شب پرسه های زیر باران یخ کرده ام یخ کردنی در تب، تبی که جسمم نه! دارد باورم، می سوزد از آن یخ کرده ام اما تو ای دست نوازش روح یخی را با چنین شولا مپوشان گرمم نخواهی کرد و فرقی هم ندارد یخ بسته ای پوشیده باشد یا که عریان یخ کرده ام چون قطب، آری این چنین است وقتی نمی تابی تو ای خورشید پنهان یخ کرده ام! یخ کرده ام! ها … جان پناهم! مگذار فریادت کنم در کوهساران شاعر: محمدﻋﻠ ﺑﻬﻤﻨ **** دل هاتون گرم , ...ادامه مطلب
صبح یک روز من از پیش خودم خواهم رفت بی خبر با دل درویش خودم خواهم رفت می روم تا در میخانه کمی مست کنم جرعه بالا بزنم آنچه نبایست کنم بی خیال همه کس باشم و دریا باشم دائم الخمر ترین آدم دنیا باشم آنقدر مست که اندوه جهانم برود استکان روی لبم باشد و جانم برود ساقیا در بدنم نیست توان جام بده گور بابای غم هر دو جهان جام بده برود هر که دلش خواست شکایت بکند شهر باید به من الکلی عادت بکند من باده خورم و لیک مستی نکنم اِلا به قدح دراز دستی نکنم ادامه مطلب, ...ادامه مطلب