زندگی... جیره مختصری است،مثل یک فنجان چای، وکنارش عشق است،مثل یک حبۂ قند،زندگی راباعشق، نوش جان بایدکرد."سهراب سپهری "سهراب سپهری :زندگی رسم خویشاوندی استزندگی بال و پری دارد با وسعت مرگپرسشی دارد اندازه ی عشقزندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برودزندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر د, ...ادامه مطلب
تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد زندگی درد قشنگیست که جریان دارد زندگی درد قشنگیست ، به جز شبهایش!که بدون تو فقط خوابِ پریشان دارد یک نفر نیست تو را قسمت من گرداند؟! کار خیر است اگر این شهر مسلم, ...ادامه مطلب
نه! نگفتم دوستت دارم ولی جانم تویی خالق هر لحظه از این عشق پنهانم تویی .با نگاهت داغ یک رویای شیرین بر دلم-مینشانی تا بفهمم حکم ویرانم تویی.بیقراری میکند در شعر هم رویای توباعث بیتابی چشمان گریان, ...ادامه مطلب
می چرخم از دلتنگی ات، دور اُتاقم را آیا شود، فالی زنی ،گیری سُراغم را من مانده ام با یک بغل احساس شیدایی عاشق شدم ، ثابت کنم ، این عشق داغم را یوسف شدی ، درخلوتِ دیدار تو باید پاره کنم ، پیـــــــ, ...ادامه مطلب
خواستم بغض کنم دل نگرانم باشددست ِ افتاده به دور چمدانم باشد به تماشای وی از دور قناعت کردمدیدن هر قدمش یک ضربانم باشد تا ته جاده پائیز دویدم سمتشکه در این سردی بهمن نگرانم باشد قسمت این بود ک, ...ادامه مطلب
من از عهد آدم تو را دوست دارم از آغاز عالم تو را دوست دارم چه شبها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم نم: تو را دوست دارم نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی! من ای حس مبهم تو را دوست دارم سلامی صمیم, ...ادامه مطلب
از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریمنه طاقت خاموشی ، نه میل سخن داریم آوار پریشانیست ، رو سوی چه بگریزیم ؟هنگامۀ حیرانیست ، خود را به که بسپاریم ؟ تشویش هزار «آیا» ، وسواس هزار «اما» ،کوریم و ن, ...ادامه مطلب
شرحِ دردیست که یک مرد دچارش باشدصد گره ؛ کور تر از کور به کارش باشد زخمی ام مثل شبانی که از اقبال کجشپسر حاکم شهر عاشق یارش باشد حال آن مجرم محکوم به اعدامی کهمادرش گریه کنان شاهد دارش باشد یا, ...ادامه مطلب
"بعضی حرف ها" مانده پشت بغض تلخم دردِ بعضی حرفها نیست اینجا بین مردم،مردِ بعضی حرفها گاه گاهی می خورد بر قامت احساس من ضربه ای از تیشه ی نامردِ بعضی حرف ها کرده ام پاک از دلم اندیشه ی غم را ولی با, ...ادامه مطلب
نازنینم رنجش از دیوانگی هایم خطاستعشق را همواره با دیوانگی پیوند هاست شاید اینها امتحان ماست با دستور عشقورنه هرگز رنجش معشوق را عاشق نخواست چند می گویی که از من شکوه ها داری به دل ؟لب که بگشایم, ...ادامه مطلب
زمان رفت و زان آدم از چند رنگ به هر جای گردون, نهادند, چنگ خرد خفتگان ره به صحرا زدند به خاک بیابان شناور شدند چو با سوسمارو ملخ زد نشان چنین قوم نامیده شد تازیان و زان سوی قومی دگر بی نظیر عزیزو , ...ادامه مطلب
بیشهای سوخته در قلبِ کویریست، منم!وندرآن بیشهی آتشزده شیریست، منم! ای فلک! خیره به روئین تنیات چشم مدوز،راست در ترکشِ رستم پَرِ تیریست منم! تا قفس هست مرا شادی آزادی نیست،هرکجا در همه آفا, ...ادامه مطلب
صدای گمشده در غارهای مسدودم فرود آمده از قلهای مه آلودم کنار شمع نشستند و راز میگفتند نگاه کردم و آتش برآمد از دودم گرفتم آنکه گلستان شوند هیزمها چگونه سرد شود خاطرات نمرودم به شوق یافتنت ای کل, ...ادامه مطلب
روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید همه را مست و خراب از می انگور کنید مزد غسال مرا سیر شرابش بدهید مست مست از همه جا حال خرابش بدهید بر مزارم مگذارید بیاید واعظ پیر میخانه بخواند غزلی ا, ...ادامه مطلب
زندگی... جیره مختصری است،مثل یک فنجان چای،وکنارش عشق است،مثل یک حبۂ قند،زندگی راباعشق،نوش جان بایدکرد."سهراب سپهری "سهراب سپهری :زندگی رسم خویشاوندی استزندگی بال و پری دارد با وسعت مرگپرسشی دارد اندازه ی عشقزندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برودزندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دار, ...ادامه مطلب