خدایا اینترم را نت بفرما!

متن مرتبط با «یک خاطره برای یک دوست» در سایت خدایا اینترم را نت بفرما! نوشته شده است

نه! نگفتم دوستت دارم ولی جانم تویی ..

  •    نه! نگفتم دوستت دارم ولی جانم تویی خالق هر لحظه از این عشق پنهانم تویی .با نگاهت داغ یک رویای شیرین بر دلم-می‌نشانی تا بفهمم حکم ویرانم تویی.بی‌قراری می‌کند در شعر هم رویای توباعث بی‌تابی چشمان گریان, ...ادامه مطلب

  • من از عهد آدم تو را دوست دارم..

  •   من از عهد آدم تو را دوست دارم از آغاز عالم تو را دوست دارم   چه شبها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم نم: تو را دوست دارم   نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی! من ای حس مبهم تو را دوست دارم   سلامی صمیم, ...ادامه مطلب

  • شرح دردیست که یک مرد دچارش باشد..

  •   شرحِ دردیست که یک مرد دچارش باشدصد گره ؛ کور تر از کور به کارش باشد   زخمی ام مثل شبانی که از اقبال کجشپسر حاکم شهر عاشق یارش باشد   حال آن مجرم محکوم به اعدامی کهمادرش گریه کنان شاهد دارش باشد   یا, ...ادامه مطلب

  • باز پاییز برای تو نبارم سخت است..

  •   باز پاییز برای تو نبارم سخت استپای هر خاطره‌ات بغض نکارم سخت است.ای‌که نفس‌گیرترین حادثه‌ی فصل خزانمن به اسم‌ت برسم، سخت نبارم سخت است.هر نفس درد بیاید برود، حرفی نیستقاب عکس‌ت بشود دار و ندارم سخت , ...ادامه مطلب

  • اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است..

  • اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است  دنیا برای از تو سرودن مرا کم است  اکسیر من نه این که مرا شعر تازه نیست  من از تو می نویسم و این کیمیا کم است  سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست  درشعر من حقیقت یک , ...ادامه مطلب

  • بعد یک سال بهار آمده ، می بینی که؟

  • بعدِ یک سال بهار آمده، می‌بینی که؟ باز تکرار به بار آمده، می‌بینی که؟ سبزی سجده‌ی ما را به لبی سرخ فروخت عقل با عشق کنار آمده، می‌بینی که؟ آنکه عمری به کمین بود، به دام افتاده چشم آهو به شکار آمده،, ...ادامه مطلب

  • صبح یک روز من از پیش خودم خواهم رفت..

  • صبح یک روز من از پیش خودم خواهم رفت بی خبر با دل درویش خودم خواهم رفت می روم تا در میخانه کمی مست کنم جرعه بالا بزنم آنچه نبایست کنم بی خیال همه کس باشم و دریا باشم دائم الخمر ترین آدم دنیا باشم آنقدر مست که اندوه جهانم برود استکان روی لبم باشد و جانم برود ساقیا در بدنم نیست توان جام بده گور بابای غم هر دو جهان جام بده برود هر که دلش خواست شکایت بکند شهر باید به من الکلی عادت بکند  من باده خورم و لیک مستی نکنم  اِلا به قدح دراز دستی نکنم ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • یک جهان باغِ سیب و حسرت من..

  • یک جهان باغِ سیب و حسرتِ من  چیدن سیب ز باغ یار است هنوز گر چه پاییز موسم سیب است ولی سیبِ محبوب مرا بهار است هنوز صبر نتوانم کرد بیش از این دگر دل آشفته ی من دچار است هنوز  غزل و قصیده سرودن کار من نیست اما شعرهایم در فراق تو تب دار است هنوز چشم عالم به خواب شیرین رفته است  چشم های فرهادِ تو بیدار است هنوز  هر کس ز طبیب خود نوش دارویی گرفت  "مسعود" ولی در بستر و بیمار است هنوز  عاشقان را گر نباشد شوق و شور یک نگاه لیک دو چشم مرا شوق اولین دیدار است هنوز شاعر: مسعود_گُلی **** **** , ...ادامه مطلب

  • غرق یک خاطره باشی و به آخر برسی ..

  • غرق یک خاطره باشی و به آخر برسی به غم انگیزترین صفحه ی دفتر برسی . به سرت هی بزند تا بروی رو به عقب که به یک حادثه یا یک غم بهتر برسی . از غزل کام بگیری و بسوزی هر شب سر این رابطه اینبار به باور برسی . عشق یعنی که بخواهی و بمیری، ای وای! آنقَدَر دیر, ...ادامه مطلب

  • عمری به مرگ خاطره ها گریه کرده ایم..

  • عمری به مرگ خاطره ‌ها گریه کرده ایم هر دو کنار پنجره ‌ها گریه کرده ایم در امتداد سایه ی شب، پشت بیکسی  در لابلای کرکره‌ها گریه کرده ایم هی در حوالی غمِ خود چرخ خورده ایم هی در محیط دایره ‌ها گریه کرده ایم حیف از امیدو عاطفه،حیف از گذشته ها تا صبح در مذاکره ‌ها گریه کرده ایم یک عمر پشت پنجره رنگ غروب داشت از رنگ زرد منظره ‌ها گریه کرده ایم از دستِ... بگذریم، همین سرنوشت، آه  عمری به مرگ خاطره,خاطره ...ادامه مطلب

  • دارم برای زندگی با مرگ می جنگم..

  • زندگی... جیره مختصری است،مثل یک فنجان چای،وکنارش عشق است،مثل یک حبۂ قند،زندگی راباعشق،نوش جان بایدکرد.‎"سهراب سپهری "سهراب سپهری :زندگی رسم خویشاوندی استزندگی بال و پری دارد با وسعت مرگپرسشی دارد اندازه ی عشقزندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برودزندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر داردزندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچدزندگی مجذور آیینه استزندگی گل به توان ابدیتزندگی ضرب زمین,زندگی ...ادامه مطلب

  • یک عمر اگر فدای تو بودم مرا ببخش ..

  • زندگی... جیره مختصری است،مثل یک فنجان چای،وکنارش عشق است،مثل یک حبۂ قند،زندگی راباعشق،نوش جان بایدکرد.‎"سهراب سپهری "سهراب سپهری :زندگی رسم خویشاوندی استزندگی بال و پری دارد با وسعت مرگپرسشی دارد اندازه ی عشقزندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برودزندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر داردزندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچدزندگی مجذور آیینه استزندگی گل به توان ابدیتزندگی ضرب زمین,فدای,بودم,ببخش ...ادامه مطلب

  • گاهی خیال میکنم از من بریده ای..

  • زندگی... جیره مختصری است،مثل یک فنجان چای،وکنارش عشق است،مثل یک حبۂ قند،زندگی راباعشق،نوش جان بایدکرد.‎"سهراب سپهری "سهراب سپهری :زندگی رسم خویشاوندی استزندگی بال و پری دارد با وسعت مرگپرسشی دارد اندازه ی عشقزندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برودزندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دار, ...ادامه مطلب

  • دوستت می دارم و بیهوده پنهان می کنم ...

  • دوستت می دارم و بیهوده پنهان می کنم خلق می دانند و من انکار ایشان می کنم عشق بی هنگام من تا از گریبان سر کشید، از غم رسوا شدن، سر در گریبان می کنم دیده بر هم می نهم تا بسته ماند سر عشق این حباب ساده را سر پوش توفان می کنم دست و پا گم کرده و آشفته می مانم به جای نعمت وصل تو را، اینگونه کفران می ک, ...ادامه مطلب

  • با تو یک شب بنشینیم و شرابی بخوریم ...

  • با تو یک شب بنشینیم و شرابی بخوریم  آتش آلود و جگر سوخته آبی بخوریم  در کنار تو بیفتیم چو گیسوی تو مست  دست در گردنت آویخته تابی بخوریم   بوسه با وسوسه ی وصل دلارام خوش است  باده با زمزمه ی چنگ و ربابی بخوریم  سپر از سایه ی خورشید قدح کن زان پیش  کز کماندار فلک تیر شهابی بخوریم  پیش چشم تو بمیریم که مست است، بیا  تا به خوش باشی مستان می نابی بخوریم   صله ی سایه همین جرعه ی جام لب توست  غزلی نغز بخوانیم و شرابی بخوریم شاعر: هوشنگ ابتهاج **** آرامش یک رویا:) , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها