زندگی... جیره مختصری است،مثل یک فنجان چای، وکنارش عشق است،مثل یک حبۂ قند،زندگی راباعشق، نوش جان بایدکرد."سهراب سپهری "سهراب سپهری :زندگی رسم خویشاوندی استزندگی بال و پری دارد با وسعت مرگپرسشی دارد اندازه ی عشقزندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برودزندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر د, ...ادامه مطلب
ای عشق! همّتی کن ،رنجم به سر بَر ای عشق!از پا نشسته داری ،دستی بر آور ای عشق! پیریّ و هم تو دانی ،آن جادوی جوانیآری تو هم قدیمی ،هم نا مکرّر ای عشق! ما خسته ایم و تشنه ، تو سایه ای و چشمهباغی ،پ, ...ادامه مطلب
بدهم تکیه به تو شانه شدن را بلدی؟ گرمی ثانیه ای خانه شدن را بلدی؟ تو که ویرانه کننده است غمت می دانمخوردن غصّه و ویرانه شدن را بلدی؟ آنقدر سوخته قلبم که قلم می سوزدشمع گریان شده، پروانه شدن را بلد, ...ادامه مطلب
عقیقه ام به نگاهت که از بلا بپرمتو آن بلای قشنگی که آمدی به سرم اسیر چشم تو مشروطه خواه لجبازمبه خاطر تو ز شاهی چه ساده میگذرم شبیه پنجره ای بسته رو به آزادیز هرچه آن ور دیوار هست بی خبرم نصیب, ...ادامه مطلب
غزل:(ایّام شمایید) نوروز بمانید که ایّام شمایید آغاز شمایید و سرانجام شمایید آن صبح نخستین بهاری که به شادی، می آورد از چلچله پیغام، شمایید آن دشت طراوت زده آن جنگل هشیار آن گنبد گردننده ی آرام , ...ادامه مطلب
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدنمنم که دیده نیالودهام به بد دیدن وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیمکه در طریقت ما کافریست رنجیدن به پیر میکده گفتم که چیست راه نجاتبخواست جام می و گفت عیب پوشیدن , ...ادامه مطلب
روز شادی است بیا تا همگان یار شویمدست با هم بدهیم و بر دلدار شویم چون در او دنگ شویم و همه یک رنگ شویمهمچنین رقص کنان جانب بازار شویم روز آن است که خوبان همه در رقص آیندما ببندیم دکانها همه بیکا, ...ادامه مطلب
شرحِ دردیست که یک مرد دچارش باشدصد گره ؛ کور تر از کور به کارش باشد زخمی ام مثل شبانی که از اقبال کجشپسر حاکم شهر عاشق یارش باشد حال آن مجرم محکوم به اعدامی کهمادرش گریه کنان شاهد دارش باشد یا, ...ادامه مطلب
تلخ کنی دهان من قند به دیگران دهی نم ندهی به کشت من آب به این و آن دهی جان منی و یار من دولت پایدار من باغ من و بهار من باغ مرا خزان دهی یا جهت ستیز من یا جهت گریز من وقت نبات ریز من وعده و امتح, ...ادامه مطلب
کودکی, هایم اتاقی, ساده بود قصه ای، دورِ اجاقی ساده بود شب که می شد نقش ها جان می گرفت روی سقف ما که طاقی ساده بود می شدم پروانه، خوابم می پرید خواب هایم اتفاقی ساده بود زندگی دستی پر از پوچی نبود ب, ...ادامه مطلب
زمان رفت و زان آدم از چند رنگ به هر جای گردون, نهادند, چنگ خرد خفتگان ره به صحرا زدند به خاک بیابان شناور شدند چو با سوسمارو ملخ زد نشان چنین قوم نامیده شد تازیان و زان سوی قومی دگر بی نظیر عزیزو , ...ادامه مطلب
ساده از دست ندادم دل پر مشغله را تا تو خندیدی و مجبور شدم مساله را...! من "برادر" شده بودم و "برادر" باید وقت دیدار، رعایت بکند "فاصله" را دههی شصتی دیوانهی یکبار عاشق خواست تا خرج کند این کوپن, ...ادامه مطلب
روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید همه را مست و خراب از می انگور کنید مزد غسال مرا سیر شرابش بدهید مست مست از همه جا حال خرابش بدهید بر مزارم مگذارید بیاید واعظ پیر میخانه بخواند غزلی ا, ...ادامه مطلب
به نسیمی همه ی راه به هم میریزد کی دل سنگ تو را آه به هم میریزد سنگ در برکه میاندازم و میپندارم با همین سنگ زدن، ماه به هم میریزد عشق بر شانه ی هم چیدن چندین سنگ است گاه میماند و ناگاه به ه, ...ادامه مطلب
روزها با فکر او بررسی از مرجع دیوانه طبق کپی رایت ام، شب بررسی از مرجع بیشتر طبق کپی رایت هر دو دلتنگ همیم، اما من اغلب بررسی از مرجع بیشتر طبق کپی رایت باد میگوید که او آشفته گیسو دیدنیست شانه میگوید که با موی مرتب بیشتر تا مرا بوسید گفتم: آه ترکم کن، برو عمق هذیان میشود , ...ادامه مطلب