سالیانی بیسبب از عشق پروا کرده بودمعاشقت بودم، ولی بیهوده حاشا کرده بودم آرزوی روشنِ روی تورا هرروز دیدنبا زبان حاشا، ولی در دل تمنّا کرده بودم میشد از اوّل بگویم دوستت دارم، نگفتمحرف باید میزد, ...ادامه مطلب
زندگی... جیره مختصری است،مثل یک فنجان چای،وکنارش عشق است،مثل یک حبۂ قند،زندگی راباعشق،نوش جان بایدکرد."سهراب سپهری "سهراب سپهری :زندگی رسم خویشاوندی استزندگی بال و پری دارد با وسعت مرگپرسشی دارد اندازه ی عشقزندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برودزندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر داردزندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچدزندگی مجذور آیینه استزندگی گل به توان ابدیتزندگی ضرب زمین,فدای,بودم,ببخش ...ادامه مطلب